سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و ابو جحیفه گوید از امیر المؤمنین ( ع ) شنیدم که مى‏گفت : ] نخست درجه از جهاد که از آن باز مى‏مانید ، جهاد با دستهاتان بود ، پس جهاد با زبان ، سپس جهاد با دلهاتان ، و آن که به دل کار نیکى را نستاید و کار زشت او را ناخوش نیاید ، طبیعتش دگرگون شود چنانکه پستى وى بلند شود و بلندیش سرنگون زشتیهایش آشکار و نیکوییهایش ناپدیدار . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----170397---
بازدید امروز: ----38-----
بازدید دیروز: ----24-----
الهه بانو

 

نویسنده: الهه بانو + لیلا... (گاهی)
سه شنبه 84/6/8 ساعت 7:11 عصر

...؟

چرا وبلاگی که هر روز به روز میشد (و گاهی روزی دو بار) ... چرا به روز نمیشود؟ ؟؟؟

- "خاله! چرا  اینهمه جوش به صورتتون زده؟"

- " الهه سلطان! شنیدم باز درد معده ات عود کرده؟ دیشب رفته بودی دکتر چی گفت؟"

- "الی! سر خودت چی آوردی؟ چرا پوستت اینجوری شده؟"

- الهه!... صبح دیدم پشتی ات خیس شده. لیوان آب رو توی تخت میخوری مادر؟ ... (نه مادر اینها اصلا حاصل یک شب تا صبح اشک ریختن الهه نیست... دلت آرام.... )

- "سلطان بانو! چرا این روزها اینقدر  عصبی شدی؟ چرا اینقدر زود از کوره در میری؟ این بیچاره که چیزی نگفت اینجوری باهاش تندی کردی.... !!! "

- " خانم سلطانی! شما که امروز رو مرخصی رد کرده بودین چرا پس اومدین سر کار؟؟؟؟؟ ... (نه همکار عزیز... من اصلا حسرت دیدار کسی را نمیکشم که دیشب تازه خبرم میکند که نمیتواند فردا به دیدنم بیاید و من در حسرت نه هدیه تولدم که شاید دیدنش - و حتی شنیدن صدایش دیگر - همیشه خواهم ماند و خودش خوب میداند .... نه! کسی از چهره من نفهمد چقدر خراب شده ام ... کسی نفهمد ... کسی به رویم نیاورد حداقل! من هنوز همان دخترک ناز چند ماه پیش هستم ... همان الهه ... نا...ز....پرانتز را نبند بگذار بغضم را خالی کنم ... ... ... ...

- "الو! سلام الهه بانو... میشه بپرسم وبلاگ آیه های دلنشین را نذر چی کردی چهل روز؟"

-" الهه ناز! کامنتهای خصوصی ات کم شده.... !!؟؟ ... (نمیدانی چندین ماه است همانها هم که هست خالی است ... خودم برای خودم مینویسم دلم خوش باشد !!!!!! فکر نکند رفتنش تنهایم کرده است !!! خیال کند به همین زودی کسی جایش نشسته! فکر کند من واقعا میتوانم آنقدر که میگویم بی وفا باشم ! ... چرند میگویم نه؟... مگر میشود تا این حد احساساتی بود و دل نبست ... به پسرکی با یک بغل شعر عاشقانه و کامنت شاعرانه... بی رحم! )

- "الهه! خیلی وقته موبایلت دیگه زنگ نمیزنه... روی مد Silent گذاشتیش؟ (نه... موبایلم خراب شده ... اصلا به شما چه !

اصلا به شما چه ربطی دارد که این روزها آنقدر پر از بغضم که با هر تلنگری بارانی میشود صورتم؟

چرا آنقدر شیشه های این عینک لعنتی زلالند که هر کس و ناکسی اشک را در چشمانم می بیند؟

اصلا به شما چه مربوط که الهه (که همه زندگی اش بود) را  از زندگی اش کاملا حذف کرده است و نمیدانم به کدام گناه ...
به شما چه ربطی دارد که الهه را – با تمام نازی اش - گذاشت کنار – شاید هم نه به این راحتی - ...
اصلا شما چرا می فهمید نام الهه  از روی قلب کسی پاک شد که میگفت اگر از آن من نباشی وبلاگستان را به آتش خواهم کشید...  دریغ از یک آه!!! ... ... ... 

اصلا ...

اصلا شما اشتباه می کنید ... حال من از همیشه خوب تر است. نه دلم گرفته. نه مشکلی دارم. نه بیمارم . نه دلتنگم. نه ناخوشم. نه عصبی ام. نه پوستم مشکلی دارد. نه معده ام درد میکند . نه ...

اصلا شما اشتباه میکنید.....!

من اصلا الهه نیستم...!

مرا از این به بعد لیلا صدا کنید ....................................................................................................................

لیلا ...

لیلا ...

لیلا ...


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • می شناسیدش
    حوا و عشق...
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • آوای آشنا

  •